تفکر بیل و فرقون در مدیریت شهری، مصداق اولین الگوی معرفت شناختی رفتار شهرداری ها در قبال انجام ماموریت های خویش است. جایی که با آوردن نام شهرداری، سابقه و عملکرد آن در گذر زمان آشکار می شود، بدیهی است که اینجا با موضوع رفتار سرکار داریم. آن هم با وظائف اندک آن روزها ؛ ساختمان، تنظیف و روشنایی.
در محیطی که همه شهرنشین هستند و گاهی هم شهربند، به مدیریت شهری آن هم، باید شهرداریچی گفته شود. واژه ی شهرداریجی؛ اتیکت ناقواره ی زشتی است که سره و ناسره را در خویش حل کرده و خشک و تر سازمان را با هم و در هم می سوزاند. یادگار گذشته های دور یک سازمان همیشه در اصطکاک با مردم و در معرض نگاه ایشان.
رفتار محتسب، بر احوال کوی و برزن احتسابیه ی آن روزها غلبه داشت، پای حساب و کتاب در میان بود و امر و نهی و بگیر و ببند و ببر.
گاهی به رنگ مذهب عمل می کرد؛
“محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت” (پروین).
گاهی هم به رنگ دنیا و تعلقاتش؛
“باده با محتسب شهر ننوشی، زنهار!
یا به قول آن رند؛
بخورد بادهات و سنگ به جام اندازد”(حافظ).
باید سهم محتسب برسد. او گوشی تیز در جست جوی باده نوشی دارد. در این جست و جوی به دنبال عافیت خویش از عیش دیگران است. پس مجوز عیش در ازای مشارکت خویش خواهد داد. به روایتی دیگر؛
“دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد
آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد”(حافظ).
کار به دستوری کرد، یعنی؛ از محتسب مجوز گرفت. و آمد از پرده به مجلس؛ اشارهای است به آن چه در پس پرده بین او و محتسب گذشته است.
مردم به طرز عجیبی با این خاطرات جا مانده در ضمیر ناخودآگاه خویش همراهند.
عادت؛ بزرگترین نفرین خاموش خلق است.
سپهری؛ “باد را نازل کردیم // تا کلاه از سرشان بردارد // خانه هاشان پر داوودی بود// چشمشان را بستیم // دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش // جیبشان را پر عادت کردیم // خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم”
در طول تاریخ فرهنگ ملی ما، مدعیانِ تصوف یا داعیه دارانِ شریعت، آن قدر مشغول حفظ ظواهرِ بوده اند که برای حقیقت تنها اسمی و برای دین رسمی باقی ماند. رسم در لغت به خطوط و نشانههایی گویند که پس از ویرانی خانهها برجای میماند. گاهی نه خانهای برجا مانده و نه اهل خانه ای، اما گروهی هنوز به شغل نگاهبانی این ویرانه ها مشغولند. “محتسب” از این جماعت است. رفتار محتسب در اینحا، گره به باد زدن است و در مسیر رود، خانه ساختن. نفاق و دورویی جامعه، محصول توجه به همین ظواهر تنهاست.
“بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست” (حافظ).
این بخشی از خاطره ی ملی در پس ذهن انسان ایرانی امروز است. متری که تا در عین به شاهدی از آن می رسد، آن رفتار و سلوک و آداب برایش زنده می شود. گاهی با او به باده نشینی می رود تا حریم جام و ملکش به سنگ ناگهان محتسب نشکند و گاهی با او چون دختر رز، به پرده می نشیند.
این الگوی رفتاری نامیمون در قاب شترگاوپلنگ بازی احزاب و شیوه های جدید نفاق و زهد فروشی و رنگ به رنگ شدن های امروزین، با زد و بند های معمول و مدامش، در فرآیندهای ریز و درشت زندگی شهری جا خوش کرده و با اثر علت و معلولی پیاپی خویش، در کالبد و معنای زندگی رسوب می کند، تا آهسته آهسته خودش را به میراث امروز انسان شهری نزدیک تر کند. جایی که ساختمان ها و بناها برای هویت خودشان گریه می کنند و رنگ ها و نماها در حسرت بی رنگی ازلی، روزگار می گذرانند.
انسان شهری در چنین محیطی، خودآویز پوسته ی پوسیده ی ظاهری از اخلاق و مدنیت دچار است. پس می شود همان چهل تکه از هویت ناتوانی که نه تاب تکیه دادن به دیوار به ظاهر بلندش هست، نه اطمینان ماندن در برابر هرزه بادهایش. رفتار امروز مدیریت شهری، رفتار دیروز همان گزمه و محتسب است.با ظاهری مدرن و پوششی لطیف از مصادیق روزمرگی در ارائه ی خدمات و تامین نیازهای بیشتر مردم.
گاهی در این مسیر، شهر با عبور از الگوی نخستین به بهای ورود به الگویی دیگر، دچار تغییر در رفتار شده و گاهی هم ورود به الگوی بعدی آنچه هست را به کلی از بین برده و انسان شهری در میان این بازی یک بوم و چندین هوا، پریشان خاطره ی ازلی، به دنبال خود خویش می گردد.
در این آوردگاه ؛ طبیعت به معنای خاستگاه فرهنگ، در میدانی از نیروهای نامتجانس و ناهماهنگ، قربانی ماجراست.
شاید گزافه نباشد اگر که بگوئیم، مهمترین و بزرگترین پارادایم شیفت امروز شهرداری ها، باید !!! عبور از الگوی رفتاری نخستین (گفتمان بیل و فرقون یا عسس و محتسب) باشد. عبور از واژه شهرداریچی .چه شهرداریچی دیگر یک مفهوم است. مفهومی قائل به رفتار. رفتاری قائل به الگو. الگویی قائل به یک گفتمان.
باید جور دیگر بودن را دید و زندگی کرد.
این مهمترین پارادایم تغییر رفتاری در مدیریت شهری آینده ی کشور خواهد بود.
چشم ها را باید شست!
محمد ثابت ایمان