انیمیشنسینما و تلویزیونسینمای ایرانسینمای تجربیسینمای جهانسینمای مستند

هنر و حلقه بسته حضور و ظهور هنرمند

هنر تنها ميدانى است كه اگر با معيارها و بنيان هايش بازى شود، پنجره اى براى شهود لحظه هاى مخاطبش باز كه نمى كند، مى شود ديوار بدون روزنى كه ديگر نور هم ندارد.و نور اينجا يعنى همان بنيانى كه باید اصل افرينش و زيبايى هنر متصل به مبدأ، در آن موج بزند.
راز ماندگارى چنین هنری نیز ، به استقبال كثرت عامه از آن بر مى گردد هرچه مورد قبول تر ، جاودانه تر و فاخرتر.
دقيقا اين نقطه، تنها جايى خواهد بود كه با هيچ كس از در مسامحه و شوخى وارد نخواهد شد. يك متر براى تشخيص سره از ناسره .
جاييكه مردم به تعداد قابليت هاى فردى خويش، در نگاه به آئينه ى ازل، با پذيرش و تأييد يك اثر، به تكميل خرده آئينه ها خواهند پرداخت و از اين طريق بر جاودانگى اثر، صحه خواهند گذاشت. چنين هنرى راه به كثرت معرفت ها مى برد، چون از كثرت حضور ايشان، جوشيده و به راه افتاده است. و اين يعنى بايد ساحت هنرى از گرفتارى كميت كم شده رها شود.
و راه براى حضور حداكثرى ظرفيت ها باز شود. در اين صورت است كه آينه، آينه خواهد شد و پیمانه ی هنر، از كيفيت حضور اهلش، لبريز خواهد شد.
اما آنچه امروز در جامعه به اصطلاح هنرى خويش شاهد انيم ، از اين قاعده پيروى نمى كند و سمت و سوى هنرى را كه در كمال استغنای خویش به مخاطب بعد از اينش مي گفت:
كافى نوشته ام كه به عالم نمى دهم را هرگز نخواهد گرفت و نخواهد شد.
اقتصاد هنرى ما در بازى اكنون عده ای اگرچه به عدد ميليارد هم مى رسد و گالرى ها و حراجى ها و گيشه ها ى بليط ها از مخاطب نسبی لبريز هم مى شود اما جاى يك گمشده ی اساسى خالى و غير قابل انکار است و آن همان استقبال كثرت، در ابعاد مختلف معرفتى متفاوت از يكديگر، در قبول يا رد يك اثر هنريست.
هنوز چرخه ی به ظاهر ميلياردى اقتصاد هنرى ما بر روى قاعده كميت كم شده مى چرخد و اين چرخش در حال توهم مضاعف و خود بزرگ بينى عناصر سازنده خويش نیز هست. لذا هر لحظه ممكن است به اندك بهانه اى از بيرون ماجرا، در اثر برهم خوردن نیروهای نامتقارن، از چفت و بست موجود رها شده و خودش را آويزان و معلق شرائط خود ساخته ببيند.
اين يك حقيقت است كه تعدى به حقوق ديگران ظلم به حساب آمده و هیچ ظلمی نیز بنيان ندارد.
وقتی دایره ی بسته مدیریت فرهنگ و هنری ما تنها حول محور افرادی خاص می چرخد، یعنی امکان حضور دیگران یا نیست یا باید به بهای قرار گرفتن در چرخه ی باطل مذکور باشد، این یعنی همیشه عده ای با لحاظ یک تاریخ مصرف معین حضور خواهند داشت و عده ای نه!
این یعنی هنر برای ماندن اینگونه اش، به حدود اتصال به منبع و مبدا نیز راه نخواهد برد.
این یعنی چرخه ی معیوب مذکور، به جای هنرمند به دنبال گلادیاتور از جنس مثلا هنری خویش است، آنهم آنگونه که گروهی اندک در همان چرخه ی ناقص هویتی به دنبال آن هستند. از این رو نه تنها آفرینش این هنر ما را به جایی نخواهد رسانید، چون از قاعده ی بسته ی ورود ظرفیت ها پیروی می کند بلکه مخاطب چنین هنری هم روی دایره ی بسته همان کمیت کم شده گام خواهد گذاشت و نتیجه ی این چرخه آن می شود که عالی ترین مقام فرهنگی کشور می گوید : نزدیک به ٨٠ درصد مردم، به سینما نرفته یا نمی روند یا شاید برخی اصلا نمی دانند سینما یعنی چه؟
ممکن است برای این پدیده دلایل و متغیرهای مختلفی را بر هم برشماریم اما یگانه دلیل بنیادی آن، همان است که تأثیر جدی از فطرت زیبا جو وحق طلب انسان می گیرد و به همین دلیل هم از همان آغاز بر دوش همان فطرت عامه نیز خلق می شود.
آری این واقعیت تلخ را باید چه بلند فریادش کرد که احتمالا ما بیش از چند محمد رضا شجریان و علی حاتمی و خسرو شکیبایی و … در چنته ی هویتی خویش داشته و حتما داریم و در آینده نیز خواهیم داشت که به واسطه ی رویکرد سیستمی ناقص و سیاستگذاری اشتباه و افتادن در پنجه ی مافیای اقتصادی هنر، فرصت بروز و ظهور خویش را پیدا نکرده و چه بسا نخواهند کرد. و البته که آنچه می بینیم به ظاهر گل و بلبل و حال و هوای مثلا خوب و لاغیری است که سوار بر استحمار نوین فرهنگی، دامن ریز و درشت اهل فرهنگ را گرفته و قرار نیست حالا حالا هم رها کند. به قول عزیزی، محمد رضا گلزار باید نقش بابابزرگ نوه دار سینما را بازی کند اما بواسطه ی همان کمیت کم شده، هنوز دارد نقش جوان مجرد عاشق پیشه ای را با عده ای مخاطب خاص به بازی می نشیند و معنای این پروسه ی نازای فرهنگی یعنی، کشتن ذائقه و معنا در مخاطب جستجوگر هنر ایرانی!
.
به بهانه سالگرد خسرو شکیبایی عزیز
محمد ثابت ایمان

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا