مهرناز نصریه
دکتری مدیریت رسانه:
صداقت داشتن، یعنی این که انسان، فکر و رفتارش با هم صدق کند؛ آرامش می آورد. منظورم از صداقت داشتن، صرفاً راست گفتن نیست. حتی همه چیز را گفتن هم نیست. منظور این است که انسان، بگذارد هر چه درون و بیرونش هست؛ در مسیر واقعی خودش جاری شده و اتفاق بیافتد.
انسان ها اثرگذارند؛ فکر، باور، رفتار، عقاید و ارزشهایشان، هم بر خودشان، هم بر محیط و هم بر دیگران اثر می گذارد. به همین منوال، اثر هم می پذیرد.
انسان برای آنکه بتواند زیست کند؛ ناگزیر از ارتباط است. ارتباط با افراد و محیطی که در آن زیست می کند. ارتباط، بستر انتقال مفاهیم و معانی میان انسانهاست. طبیعی است که کسی انتظار نداشته باشد حین ارتباط و تبادل اطلاعات و احساسات، دروغ و خلاف واقع بشنود و ببیند. دروغ، روال و روند طبیعی ارتباط سالم را به هم می زند و مسیر آن را به انحراف می برد. وقتی کسی می فهمد در معرض دروغ قرار گرفته است؛ خواه دروغی که به زبان آورده شده باشد و خواه دروغی که بدون کلام ولی با صحنه سازی به او تلقین شده باشد؛ ساختار باور و اعتماد و اطمینانش به محیط و افراد، در هم می ریزد. دروغ، دست کم دو نوع نفرت به بار می آورد. نفرت از خویش (که فریب خورده است یا کسی را فریب داده است) و نفرت از گوینده یا پردازنده دروغ (که فریب داده است).
بسیاری از جوامع و مکاتب و گروهها و … برای صداقت، اعتبار و ارزش ویژه قائلند و در مقابل، دروغ را مصداق پلشتی و آلودگی و گناه می دانند. بنابراین، گاهی کسانی که می خواهند هم جانب ادب و اخلاق را نگه دارند و هم مصلحت و منعت را در بیان و بروز آنچه در واقعیت رخ می دهد، نمی دانند؛ برای پر کردن چاه عمیق میان صداقت و منفعت، راههایی می یابند یا می سازند که جای تأمل دارد. مثلاً کلام دروغی را به زبان نمی آورند اما ترتیب و لحن و چینش سخنان راست را طوری قرار می دهند که مفهوم ناراست اما منفعت دار آنها به جای آنکه به زبان آورده شود؛ به طور طبیعی توسط شنونده، برداشت شود.
یا حتی به جای به زبان آوردن کلام، شرایط و صحنه را طوری می چینند و می پردازند که شرایطی به غیر از آنچه حقیقت دارد؛ به نظر برسد. درست مثل کودکی از لیوان شربتی گوارا می نوشد ولی برای آنکه معلوم نشود؛ داخل لیوان را با آب پر می کند. کلامی به زبان نیاورده و دروغی نگفته است اما صحنه را طوری چیده که به نظر برسد از آن شربت، ننوشیده است.
جدا از بحث اخلاقی و شرعی و قانونی و …. ، می خواهم به یاد بیاورم که این میانبر مفلوک که برای رسیدن به مقصود ساخته و پرداخته می شود؛ خلاف مسیر و مقصد ارتباط است. فلسفه ارتباط، تبادل مفهوم است. مفهوم، با کلام وغیرکلام منتقل می شود. وقتی عامدانه و آگاهانه، مفهومی خلاف واقع، منتقل می شود یعنی در مسیر ارتباط، ناراستی و کلاهبرداری شده است. اینکه کسی وجدان بیدار راستی پسند خود را با این فریب و به اصطلاح «کلاه شرعی» که دروغی به زبان نیاورده، آلوده می کند؛ مسئولیت عدم صحت مفهوم منتقل شده را از دوش خود بر می دارد و به دوش مخاطب فرا می افکند. اینجا، دقیقاً تعادل ارتباط بر هم می خورد.
مخاطب، برای درک مفهوم، از داده ها و اطلاعات شنیده یا دیده شده، استفاده می کند. لذا اگر مفهوم نادرستی را برداشت کند؛ او هیچ گونه مسئولیت و انحراف ارتباطی ندارد. بلکه مسئولیت ناراستی، دقیقاً بر عهده همان دروغگو یا دروغ پرداز محترمی است که دل خوش می کند که دروغی نگفته است!
مسئولیت پذیری، حلقه مفقوده ارتباطات انسان، به ویژه در دوران معاصر است. دروغ، چه با کلام و چه با غیر کلام، یکی از موریانه هایی است که بنیان اعتماد اجتماعی را می جود و جامعه را از درون، فرو می پاشد. مسئولیت اعتماد و اعتبار ارتباطات و اجتماعات ما، به جز خودمان به عهده کیست؟
به جای آنکه مجبور باشیم دروغ بگوییم یا بپردازیم و حریم و حرمت انسانی خود و مخاطب را به افتضاح بکشانیم؛ شفاف باشیم و حریم و حدود خودمان و دیگران را به آنها بفهمانیم. این یک ضعف بزرگ در مهارت ارتباط است که وادار به دروغمان می کند. بنابر این قول نورانی: النجاه فی الصدق! نجات در صداقت و راستی است. یا گفته ی سعدی علیه الرحمه که می فرماید :
چو سرو از راستی بر زد علم را
ندید اندر جهان تاراج غم را