
علی اکبر صلاحی
درمانگر و مدرس دانشگاه
نقاب از منظر کارل گستاویونگ روانپزشک مشهور سوئیسی، شبیه به کارگیری شخصیتهای کاذبی می ماند که هر یک از ما ممکن است آنها را داشته باشیم. نقاب، شخصیت یا پرسونا، ابزاری بود که در دوران یونان باستان به هنگام نمایش تئاتر بر چهره میزدند. بازیگران برای شخصیت پردازی خود می بایست جلوی صورت نقابی قرار میدادند. در واقع کلمه پرسونا که واژه پرسونالیتی به معنی شخصیت نیز از آن گرفته شده است، به همین مفهوم اشاره دارد که چندین هزار سال است به این منظور استفاده می شود.
به طور کلی، هر یک از ما به صورت خاصی بزرگ شدهایم. تصور کنید که شخصی به طور طبیعی بسیار درون گرا، برون گرا، شهودی و یا احساسی و یا منطقی است. شرایط خانواده و ارزش ها و آنچه از او انتظار میرود ممکن است او را به سمت و سویی خلاف شخصیت واقعی و خود طبیعی اش سوق دهد. در واقع همواره نقاب شخصیت، به واسطه اقتضای موقعیت ایجاد می شود. تصور کنید که یک پزشک می خواهد بیماری را ویزیت کند. او نمی تواند دغدغه ها، ناراحتی ها یا دعوایی که شب گذشته با همسر خود داشته را به مطب خود ببرد. اگر یک پزشک بجای اینکه شما را معاینه کند، با اعصاب ناراحت با شما برخورد کند. به هیچ وجه وضعیت خوشایندی ایجاد نمی شود. به همین سبب، پزشک ممکن است تظاهر کند که همه چیز خوب است. و این ظاهر سازی در حقیقت نقاب او خواهد بود.
به نحوی باید گفت ورود به نقاب ها اجتناب ناپذیر است اما ماندن در آنها خطرناک. در واقع گاهی این نقاب های ما هستند که به جای ما زندگی می کنند، حرف می زنند و کار می کنند. این نقاب و یا نقاب ها گاهی بر چهره ما سنگینی کرده و ما را از خود واقعی خودمان دور می کنند، به گونه ای که در گذر زمان شاید به نظر برسد که دیگر این ما نیستیم و زندگی ما آن چیزی نیست که ما دوست داشته و یا انتظار آنرا میکشیدیم. لذا نیاز است زمانی که انسان به وحدت رویه در خود میرسد و یگانگی خود را به دست می آورد، نقاب ها را یک به یک کنار زده و خود واقعی خویش را نمایان ساخته و فرصت آسوده زیستن بدون هراس از اجتماع را برای خود فراهم آورد. به گونه ای زندگی کند که از کودکی تا حال می خواسته و نگران قضاوت ها و ناملایمات اجتماعی نباشد. البته از منظر یونگ زمان آن در میانسالی است، زمانیکه انسان به تفرد و یگانگی، در خویش می رسد.
در کل می توان گفت که عبور از نقاب های ترجیحی یا موضعی برای انسان یک کمال محسوب می شود. یگانگی در خود به نحوی شناخت من واقعی خویش در هستی است. صورتی از وحدت در برابر کثرت رنگ ها و شکل های ظاهری.



