شعر و نویسندگی

بی من‌ ها و با ما ها، در خیالی از فرهاد تجویدی

"بیا ! با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم"

محمد امین خلیلیان:

من را پیدا کردن، آن را پنهان کردن است. تلاشی عظیم می جوید. انسان در دچاری لحظه های حیات است که توان ایثار خویشتن و رهایی از درون را پیدا می کند.
آنجا که ؛ ” عشق ما نیازمند رهایی است، نه تصاحب! در راه خویش ایثار باید، نه انجام وظیفه!” جایی که شناخت نفس آدمی به شناخت خداوند می رسد. در حقیقت عبور از تاریکی عقل جزئی و قرار گرفتن در جذبه ی خرد متعالی است. باید نقشی از عقل کل بود. هر چه نقاش تر؛ زیباتر ،  ماناناتر و دیگر خیر خواه تر. این شاید بزرگترین عبور انسان در زندگی باشد. از اینرو می گوید : “عبور باید کرد و همنورد افق های دور باید شد!”
فرهاد تجویدی از آن دسته هنرمندانی است که در پی دغدغه ی این عبور، نه تنها به آب و آتش می زند بلکه شتاب هم دارد. او می داند که چگونه باید در جوانی یک سایه راه برود. سیاحت در حماسه را می شناسد و قصه ی سهراب و دیرکرد نوشدارو را.
دست رستم او در بازی زندگی رو شده و سهرابش قرار نیست که دیگر، پهلو دریده ی، جاودان بماند. زندگی دارد برای خودش تغییر می کند. سهراب او هم ! پایگاه خبری خوان هشتم، در آستان نوروز ۱۴۰۳ضمن آرزوی موفقیت برای این هنرمتد با تحلیلی از مهدی خلیلیان در خصوص کار ارزشمند او به نام “من” همراه می شود.
نگاهی پدیدارشناسانه به اخلاق هنری اجرا در نمایشنامه “من” _ اثر فرهاد تجویدی.
نمایش من، داستان هنرجویان کلاس بازیگری است که در تمنای تحقق ایده های  فردی خود هستند و به نوعی می توان گفت خودسالاری در بین آنها حاکم است تا زمانی که مدرس کلاس بازیگری از فرط نگاه خودسالارانه ی هنرجویانش، صحنه نمایش را ترک می کنند. این حرکت مدرس کلاس درس اخلاقی مهمی را در پی دارد، هیچ کدام از هنرجویان نمی توانند نقشی چنان غالب را بر عهده داشته باشند که سبب غفلت از صدای دیگری شوند.
در قرن گذشته هیچ شخصیت فلسفی بیش از امانوئل لویناس در بحث بر ضد گرایش به سرکوب صدای دیگری ثابت قدم نبوده است (بنسن ۱۳۹۴ :۱۸۹) لویناس از تقدم اخلاق بر فلسفه می گوید. تقدم اخلاق به معنای تقدم دیگری” بر “من” (صافیان، کاویانی تبریز، ۱۳۹۵ :۲۰) بنابراین برای لویناس سرشت امور اخلاقی است زیرا مبتنی بر لحاظ دیگری است لویناس ادعا می کند که فلسفه مبتنی بر سرکوب و تغییر سرشت دگر بود. (alterity) تمام چیزهایی است که دیگری (other) شناخته می شود (1996:11,Levinas) به نظر لویناس در پس سرکوب دیگرانگی (otherness) میل به خودسالاری به وجود می آید و در هنر هم بی تردید این گونه است (بنسن ۱۳۹۴ :۱۸۹). آن چنان که در نمایش “من.. می بینیم در ابتدا این بازیگران بر آن هستند که آزادانه و رها از هر قیدی به بیان ایده های خود بپردازند. تحقق بخشیدن به ایده های فردی یا من بودن از همان سرمشقی سرچشمه می گیرد که امانوئل کانت برای نبوغ هنری تدوین می کند. از منظر كانت؛ هنرمند نابغه، نمونه ی تمام عیار فردی یکه و تنها است که فقط به یک چیز راضی می شود و آن بیان به شیوه ای است که تمام صداهای دیگر را از میدان به در کند. این خودسالاری و از میدان به در کردن با خود هیچ قیدی به همراه ندارد, از این روی اثر هنری نیز تنها زمانی می تواند به وجود آید که نبوغ هنری در قید و بند گذاشته نشود ( ibid)
لویناس نیز مقصود گرایش به خودسالاری را آفرینش عرصه ای برای آزادی شخصی می داند, با این تفاوت که کانت این آزادی را مثبت و لویناس بسیار نگران کننده در می یابد. اگرچه کانت این آزادی را مثبت می داند اما در اساس نگاه او به آزادی سلبی است به این معنا که من هنگامی آزاد هستم که دیگری را مقید نکنم اما لویناس از قیدی که دیگری می گذارد استقبال می کند. از منظر لویناس دیگرانگی بی شک می تواند نادیده گرفته نفی یا تهدید شود اما هرگز به واقع محو شدنی نیست (1996:21,Levinas).
چگونه می توان هنرجویان کلاس بازیگری را از این تک گویی خودسالارانه بر حذر داشت؟ علی رغم این کثرت ایده های اجرایی، چگونه می توان بازیگر ایدئال و برجسته این نمایش شد؟
در پاسخ به این پرسش ها لویناس ورود گفت و گو با دیگری را راه حل می داند. لویناس در تقابل با دیدگاهی که در بالا از کانت ارائه می کند بر آن است که ورود به گفت و گو با دیگری، آزادی و خودجوش بودن مرا در معرض چالش قرار می دهد (303 : 1979,Levins )و این همان مسیری است که نمایش ” من،  در پیش می گیرد. بنا به این تعبیر برای رسیدن به یک اجرای پرفروغ، بازیگر ایدئال کسی است که به راستی آماده روبرو شدن با دیگری باشد. دیگری که به گفته گادامر، حریم خودمداری مرا می شکند و چیزی برای فهمیدن به من می دهد (46 : 1997,Gadamer )در واقع، لازمه رفتار با دیگری به منزله ی دیگری اذعان بر حق بازخواست او از من است(بنسن ۱۳۹۴ :۱۹۲).
از رهگذر این مسئله، هنرجویان و بازیگران این نمایش که بدنبال بیان ایده های  هنری خود می باشند، می بایست از من بودن و فردیت خود بگریزند و ایده های خود را در گفت و شنودی با دیگری متجلی سازند.
آنها باید این چالش را بپذیرند که در این گفتگو باید تغییر کنند و خود را در معرض آسیب قرار
دهند. به عبارت دیگر در اینجاست که دیگری توان و شناخت مرا زیر سوال می برد و به چالش میخواند. از این روی هویت من یا خویشتن و “جایگاه مرکزی من در اجرای اثر از جانب” حضور دیگری تحقق پیدا می کند( لویناس به نقل از لچت، ۱۳۷۸: ۹۹) جدی گرفتن دیگری به معنای آن است که “آزاد” نیستم تا هرچه خوشایندم است را انجام دهم به تعبیر دیگر، در اینجا دوسویگی گفتگو است که تحقق ایده و اجرای اثر را سامان می بخشد. به علاوه از منظری گادامری هنگامی که سعی بر اثبات حقانیت همیشگی خود داریم بواسطه عدم حسن نیت در ورود به گفتگو ایده ما پدیدار نمی شود بلکه زمانی ایده به تجلی در می آید که هر کدام از دو سوی گفتگو یعنی بازیگر صاحب ایده و دیگر بازیگران تا حد ممکن در پی تقویت ایده دیگری باشند تا به این ترتیب آن چه دیگری می خواهد، بگوید راه گشا شود. (1989:55 ,Gadamer)
فرهاد تجویدی بطور درخشانی بعد از اجرای هنرجویانش و با نظر خواهی از مخاطبین به مثابه شکلی از دوسویگی برای برقراری گفتگو، ضرورت گریز از تک گویی را بیش از پیش مورد توجه قرار می دهد. برای ایشان و همه دست اندرکاران این نمایش تامل برانگیز آرزوی موفقیت های روزافزون تری دارم.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا