فرهنگ و رسانه

نقش تا نقاب، نقاب یا نفاق …

زیست اجتماعی در گرو نقش و نقاب؟

مهرناز نصریه
دکترای فرهنگ و رسانه:

جمع گرایی یا میل به زیست در میان جمع، از بارزترین خصیصه های انسان به عنوان یک موجود اجتماعی است. زیستن در میان جمع، آداب و اصول و احکامی دارد که در هر جامعه ای از بدوی ترین تا پیشرفته ترین اجتماعات، توسط افراد، عرف، قواعد، مناسبات، آیین ها، باورها و ارزشهای آن جامعه تعیین می شود. بودن در میان جمع، با تأثیرگذاری و تأثیرپذیری متقابل همراه است. هر چه این تعامل دوسویه و معادله «گرفت و دهش»، متناسب تر باشد؛ حضور اجتماعی افراد، سلامت تر قلمداد می شود.
زیست اجتماعی افراد، وقتی از عرصه زندگی کاملاً شخصی و محدود خود خارج شده و پای به اجتماع می گذارد؛ یعنی دقیقاً از لحظه ای که هر روز صبح پس از بیدار شدن از خواب، با هر یک از اعضای خانواده خود یا اطرافیان ارتباط می گیرد؛ آغاز می شود. به عبارت دیگر، حضور و زیست اجتماعی افراد به محض آنکه از تنهایی در می آیند و وارد جمع غیر از خود می شوند؛ شروع می شود. لازمه ی حضور در جامعه، پذیرش و ایفای وجه تأثیرگذاری و تأثیرپذیری است. محمل و بستری که برای آغاز این وجه متقابل ضرورت دارد؛ آشنایی و پذیرش نقش اجتماعی خویش است. یعنی فرد به محض اینکه به جز خودش، با کسی دیگر مواجه می شود؛ یا نقش والد و فرزندی دارد؛ یا نقش همسری، یا همسایگی یا خریدار و فروشندگی، یا خدمت دهنده و خدمت گیرنده و یا هزار نقش دائمی یا گذرایی که می بایست به درستی مبنا و مبانی آن را شناخته و از پس ایفای آن برآید. بدیهی است که هر فردی، نقش های ثابت بسیار و چندین برابر، نقش های گذرا دارد. هر گاه نقش ها با قاطعیت و جامعیت قابل قبولی ایفا و اجرا شوند؛ می توان گفت همه چیز مرتب بوده و در جای خودش قرار گرفته؛ به تعادل نزدیک تر می شود. اگر نقش های انتخاب، تفویض یا تحمیل شده به افراد؛ با توانایی، خواسته ها، نیازها و ترجیحات افراد، تناسب و تقارن داشته باشد؛ جامعه به سمت پویایی، سلامت، شادابی و رشد بیشتری حرکت خواهد کرد.
در این میان و در خلال ایفای نقش ها، برخی افراد به صورت خواسته یا ناخواسته، با شرایطی مواجه می شوند که نمی توانند؛ نمی خواهند و یا می ترسند منویات درونی خود را بروز بدهند. به عبارت دیگر، افراد خود را سانسور کرده و در شرایط حادتر، رفتار متفاوت و در تضاد با خواست، تشخیص و یا ترجیح خود انجام می دهند. در این صورت گفته می شود که فرد، نقاب زده است. نقابهای اجتماعی، مصداق بارز و واضح تناقض در رفتار و شخصیت افراد هستند. تناقضی که موریانه وار، از درون، اصالت و هویت فرد را می جود و در بیرون، پایه های اعتماد و صداقت و شفافیت فرد و اجتماع را فرو می ریزاند. استفاده از نقاب در اجتماع، ممکن است در شرایط محدود، قابل چشم پوشی و اغماض باشد اما در بلندمدت و زمانی که مستمر و مکرر ادامه یابد؛ سلامت روانی و هویت فردی و اجتماعی را به خطر می اندازد. وقتی نقاب در جامعه زیاد شود؛ آسیب هایی از منظر اخلاقی در پی خواهد داشت که بی اعتمادی، سخت باوری، جمع گریزی فرد و ریختن قبح دروغ و ریا در زبان و رفتار و …. از جمله آنهاست. اما از منظر عمیق تر و برداشت روانشناسانه یا جامعه شناسانه، معلوم می کند که در جامعه نقاب زده، از خانواده گرفته تا بزرگترین جوامع، فاصله معناداری میان تمایلات و منویات فردی با نظام ارزشی، فرهنگی و عرفی جامعه وجود دارد. یعنی فرد می داند و یا تجربه می کند که بروز دادن خود واقعی اش، با تنبیه، طرد یا قضاوتهای سخت درست یا نادرست مواجه خواهد شد. لذا کار به جایی می رسد که هنگام حضور در اجتماع، طوری است و چون به خلوت می رود؛ آن کار دیگر می کند. پس جامعه که در ذات خود، نیازمند رشد، توسعه و بلوغ است؛ یکی از کارکردهای اصلی خود را از دست می دهد. در این صورت ممکن است جامعه مسیرهای مختلفی را در پیش بگیرد. نخست آنکه کبک گونه و خوش خیال، خود را به تغافل و بی خبری بزند که “ان شاء الله گربه است” و مسیر را تا انحطاط و فروپاشی کامل ادامه دهد.
دوم اینکه اگر خود جامعه در مسیر رشد حقیقی قرار داشته باشد؛ نقاب زن های خود را که وصله های ناجور به حساب می‌آیند؛ بنا به خصلت مربی و پرورش دهندگی، به خود جلب و جذب کند و زمینه را برای رشد و تکامل فردی و شخصیتی آنها فراهم نماید.
سومین راه این است که جامعه، به سخت ترین روش، بستر و عرصه حضور و تعامل نقاب زده ها را تنگ و غیر قابل تحمل کند و یا به طور علنی آنها را از خود طرد کند. البته در این صورت، نه تنها بخشی از بدنه طبیعی خود را از دست می‌دهد؛ بلکه از شناخت و مسدود سازی زمینه های بروز و نفوذ موارد مشابه، غافل می ماند و هر بار، سخت تر از پیش با وصله های ناجورتر مواجه می شود و مسیر نابودی را، هرچند با شیب کندتر ولی حتمی، طی می کند. دستاورد نقاب به نفاق بین تبدیل شده و ایروان همگرایی اجتماعی را تحت الشعاع خود قرار می دهد. وحدت آسیب می بیند و تفرقه جای آنرا پر می کند. می‌شود مصداق این شعر حافظ که می فرماید ؛
ز فکر تفرقه باز آ تا شوی مجموع
به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا