شعر و نویسندگی

کاریکلماتوریک گونۀ مستقل ادبی است.

آمیزه‌ای از تصویرسازی‌های ذهنیِ طنزآمیز با کلماتِ اندک

شهرام حسن‌پور درویش
ارشد زبان و ادبیات فارسی:

«کاریکلماتور»، نامی است که از ابداعِ آن تا امروز، قریبِ نیم قرن می گذرد. این واژه را نخستین بار احمد شاملو که در آن زمان، سردبیریِ مجلّۀ خوشه را برعهده داشت. در سال 1347 هجری خورشیدی رونمایی کرد. شاملو این اسم را زیبندۀ جملاتِ کوتاه و طنزآمیزِ پرویز شاپور تشخیص داده بود و چنین استدلال می کرد که سخنِ شاپور، آمیزه ای از تصویرسازی های ذهنیِ طنزآمیز است که با کلماتِ اندک بیان شده اند.
شاملو، «کاریکلماتور» را «کاریکاتورسازی با کلمات» معنا می کرد و معتقد بود همان کاری که یک کاریکاتوریست در عالم نقاشی می کند، شاپور در حوزه زبان انجام می دهد.
کاریکلماتور علاوه بر سودجستن از عنصر ایجاز، وجه نوشتاری زبان را به وجه دیداری  و ذهنیت را به عینیت نزدیک می کند و ضمن شادی بخشی و تعجّب برانگیزی، به طرحِ انتقاداتِ تلویحی و تعریض های خیال آفرین و تفکّرپرور می پردازد. کاریکلماتورهای پرویز شاپور، از موفّق ترین الگوهای نثر موجزِ طنزآمیز در سدۀ اخیر محسوب می شوند که آستانۀ توجه خواننده را به محیط اطرافش افزایش می دهند و او را به این حقیقت واقف می سازند که اشیا و موجوداتِ ظاهراً کم اهمیّتی همچون سنجاق، ساعت، گربه،‌ ماهی و… از چه ظرفیتِ سوژه پردازی بالایی برخوردارند.
(سهراب گل هاشم-روزنامه خراسان).
واژه کاریکلماتور از ترکیب کاریکاتور و کلمه خلق می شود. آنچه را کاریکاتور در بیان نغز و ایجاز و شوخ طبعی دارد را با استخدام آرایه های ادبی در کلام نقاشی می کند. از پختگی در بیان برخورد دار است. لطیف، طنز، موجز، ظریف، نقاد و سهل در عین ممتنع از ویژگی های آن است. به عنوان یک معلم انشاء باید بگویم « کاریکلماتور» به ذوق ادبی و نوشتن بچه ها کمک زیادی می کند.
دلیل بارز آن در الهام بخشیدن به قوه ی تخیل است. جور دیگر دیدن همین چیزهای عادی و روزمره ی اطراف، خود به خود یک خرق عادت است. مثال:
” وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهی ها صلوات فرستادند”.
یاد کلام سهراب افتادم.
” و گاه در رگ یک حرف، خیمه باید زد”
نقاشی با معنای حروف و مفهوم کلمات، یک نوع جانبخشی به جامعیت ندیده شده ی نقش و معنا در وجوه مختلف اشیاء و پدیده های عالم است. وقتی قالب طنز داشته باشد، به سمت نوعی اصلاح پذیری از سوی جامعه ی مخاطب رفته و ناخودآگاه ذهن جمعی را به واقعیت های روز جامعه نزدیک می کند. این را می توان یکی از رسالت های عظیم کلمه در ساحت تحرک فردی و اجتماعی دانست. جایی که هنرمند از خود بیرون آمده و در فضای دیگر بینی به سراغ مردمش می رود.
آنچه آمد؛ از تجربه های چندین ساله ای بود که خواستم آنرا برای نسل نواور و متفاوت معلمان انشا و نویسندگان نوقلم در ساحت کلام، به تعریف بگذارم.
گزیده ی کاریکلماتوری از این نگاه؛
▪️جسد برای رفتن به اتاق تشریح دل و دماغ نداشت!!!!
▪️دهانش آنقدر قرص بود که راز خودکشی را فاش نکرد.
▪️انسان های کثیف در هر جامعه ای تنشان می خارد.
▪️اگر « مادر» بهم ریخته باشد ؛ می شود:
« درام» زندگی!!!
▪️تونل، جعبه سیاه جاده است.
▪️سرمای هوا دل گاز را می سوزاند!!
▪️صدای ناظم مدرسه یمان زنگ دار بود!!!
▪️منفی زیر صفر به دفتر کلاسی هم رحم نکرد.
▪️ظرف یکبار مصرف ،کاسه ی داغ تر از آش شده است.
▪️دامپزشک، آواز خر در چمن گوش می داد.
▪️نقاش چیره دست همرنگ جماعت نمی شود!
▪️شیر باغ وحش تب مالت گرفت!!!
▪️دراولین سال زناشویی، شوهرش را شست گذاشت کنار!!!!!
▪️دلش برای دیدن دکتر پوست لک زده بود!!!
▪️زمین! از آسمان مهمانت شدم.
ارزان حساب کن مشتری شوم!!!!
▪️درمیان خطوط ایرانی، خط فقر زشت ترین است
▪️کارگر کم درآمد چشمش به برج هاست.
▪️ارایشگر به ریش روزگار می خندید!!!!
▪️انسان ها قصه هایی هستند که عمودی راه می روند.
▪️کباب بادیه، در بیابان می چسبد!!!
▪️چقدر اثاث کشی می چسبد وقتی پیراهن چهار خانه می پوشی!!!
▪️بساط سبزه زار موجب نشاط است.
▪️جادوان، جاودان نمی مانند.
▪️دست اغلب زلزله شناسان ترک برداشته است.
▪️مادر هر روز برای ظرف ها ی آشپزخانه کف می زند!!!!
▪️ ساقی محله ما پیک موتوری شد!!!

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا